در دهمین قسمت پادکست نیکآوا با موضوع «فخرالدوله» با ما همراه باشید.
همان شب فرزندانمان را به منزل یکی از مستخدمینمان، که در نزدیک منزلمان بود، فرستادیم تا اگر به منزل ما حمله شد، آنها آنجا نباشند. فردای آن روز نیز، پیش ازآنکه اعلامیهی حکومت نظامی به درو دیوار شهر چسبانده شود، کل خانواده تهران را ترک کردیم.
پژوهش و گردآوری متن و همچنین خوانش آن: مجید غلامی | انسیه افغان
در این اپیزود از زنی حرف میزنیم که در طول زندگیاش چهار پادشاه قاجاری، دو پادشاه پهلوی، فقر و قحطی و گرسنگی که بعد از جنگ جهانی اول در ایران به وجود میآید و همچنین جنگ دوم جهانی را شاهد بوده است و یکی از واسطههای اصلی در انتقال قدرت از سلسله قاجار به پهلوی اول بوده است.
پاییز 1263 خورشیدی در تبریز به دنیا میآید و اسمش را شرفالملوک میگذارند، که بعدها به فخرالدوله مشهور میشود. دختر سوگلی ناصرالدین شاه بوده و تا خرداد 1275 خورشیدی در تبریز زندگی میکرد. دو خواهر بزرگتر از خودش داشته؛ شکوهالدوله و ملکالملوک و یک برادر کوچکتر به نام ناصرالدین میرزا، ولی برخلاف خواهرهای بزرگترش که کمی سر به زیر تر و مظلومتر بودند به قول امروزی ها کمی آتش پاره بوده است.
فخرالدوله دخترک 13ساله سرزبون دار و شیرین سخن و البته باهوشی بود که از تبریز به تهران آمد؛ و چون سوگلی مظفرالدین شاه بود باکی نداشت که کسی بخواهد او را تنبیه کند. از شش، هفت سالگی در مکتب خانه دارالسلطنه تبریز که مخصوص بچههای پادشاه از مادرهای مختلف بوده شروع به درس خواندن میکند. قرائت قرآن، صرف و نحو و حساب و کتاب را در این مکتب خانه از ملااحمد باشی یاد میگیرد. زمانی که میخواهد از تبریز به سمت تهران بیاید ناصرالدین شاه در حال تدارک دیدن جشن برای پنجاهمین سال پادشاهیاش است. در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی مشغول زیارت هستند که صدای تپانچه میرزا رضای کرمانی پایان زندگیاش را اعلام میکند.
صدر اعظم امین السلطان، یک متن تلگرافی برای ولیعهد میفرستد؛ با این عبارت که:« تبریز، پیشگاه اعلاحضرت، قدر قدرت شهریاری ارواحنا فدا، چرا خون نگریم؟ چرا خوش نخندم؟ دریا فرو رفت و گوهر برآمد...» متن کامل دربرگیرنده آن است که پدر کشته شده، بیایید و تاج پادشاهی را تحویل بگیرید.
اما مظفرالدین شاه به دلیل نحسی عدد سال 1313 قمری که دو بار عدد 13 دارد در رفتن به تهران و تاجگذاری تاخیر میکند و نهایتا در سال 1314 قمری تاجگذاری صورت میگیرد. لذا به تهران آمدن فخرالدوله با به تهران آمدن شاه شهید و البته به تخت نشینی پدرش مصادف شد. به همین خاطر زندگی در تهران او از کاخ گلستان آغاز شد. خلاصه آنکه در مرداد1275 خورشیدی، مظفرالدین شاه تاج گذاری کرده و روز بعدش میرزا رضای کرمانی، قاتل ناصرالدین شاه را اعدام میکند. این سال آغاز ورود خانم فخرالدوله به کاخ گلستان است. اما ماندنش در این کاخ بیشتر از یک سال و خوردهای به طول نمیانجامد؛ زیرا ازدواج میکند و به خانه همسرش میرود. نقل قولهای زیادی درباره ازدواج فخرالدوله شنیدیم؛ مثلا آن موقعی که هنوز فخرالدوله نشده بود و اشرفالملوک بود قرار بود که زن پسرخالهاش یعنی محمد مصدق شود. میگویند این دو از اول برای هم نشان شده بودند، ولی بعد از اتفاقاتی که میافتد مصلحتاندیشی و عاقبتاندیشی باعث میشود ایشان به عقد آقای محسن امین الدوله دربیاید. خانم نجمالسلطنه یعنی خاله ایشان از این اتفاق خیلی ناراحت میشود، نه به این خاطر که صرفا اشرفالملوک را به محمد ندادند. یکی از دلایلش آن بوده که این رفتار خواهرش باعث سرشکستگی ایشان بوده، به همین خاطر به قدری ناراحت میشوند که تریاک میخورند. اما خداروشکر زنده میمانند و بعدا خیرشان به مردم کشور میرسد. القصه آخرسر اشرفالملوک میشود فخرالدوله، عروس نور چشمی امینالدوله.
اواخر سال 1276 خورشیدی خانم فخرالدوله کاخ گلستان را ترک میکنند و راهی پارک امینالدوله میشوند. متاسفانه امروز چیزی از پارک باقی نمانده است. تنها تعدادی عکس و نقشه وجود دارد که در صفحه اینستاگرام نیکآوا بارگذاری خواهیم کرد. در این پارک گیاهی توسط میرزا علی خان امینالدوله به نام یاس امینالدوله یا پیج امینالدوله کاشته میشود.
درباره رابطه خانم فخرالدوله با پدرشوهرش، آقای امینالدوله خیلی شنیدهایم و این رابطه تا جایی بوده که طرف مشورت یکدیگر قرار گرفته و کارها را با هم پیگیری میکردند. و از آن جایی که این رابطه عاطفی خیلی عمیق بوده، خانم فخرالدوله در همان محله امینالدوله یک مسجدی به نام و به یاد پدرشوهرشان به نام مسجد امینالدوله میسازند که- الآن به مسجد فخریه معروف است. خانم فخرالدوله در حین گفتگوهایی که با پدرشوهرشان دارند متوجه بروز خطرهایی میشوند.
از اندرونی مطلع میشوند که جان پدرشوهر و شوهرشان در خطر است. این موقع زمانی است که میرزا علی خان امینالدوله به همراه پسرشان راهی املاکشان در رشت نشا هستند. خانم فخرالدوله وقتی از این خبر مطلع میشوند، خودشان را به پدرشوهر و همسرشان میرسانند. آن موقع در قزوین اطراق کرده بودند. راجع به این قضایا چیزی نمیگویند و آنها را تا رشت همراهی میکنند و دوباره برمیگردند. در این فاصله هم از طرف دربار و شخص مظفرالدین شاه پیکی برای خانم فخرالدوله میفرستند تا ایشان برگردد، اما زیر بار نمیروند. این ایستادگی برای خانواده و پدرشوهرشان را در جاهای دیگر هم انجام میدهند.
مصاحبه با دکتر منصوره اتحادیه، دکتر الهام ملک زاده، استاد بهمن بیانی، دکتر امید اخوی، اريالای مهدی یساولی،خانم نیلوفر کسری و خانم فاطمه ابراهیمیمنابع: کتاب فخرالوله آنلاین، مقالات؛ واکاوی وصیت نامه اشرف الملوک امینی (فخرالدوله)، اشرف الملوک امینی (فخرالدوله)،استمرار قدرت شاهزاده قاجاری تا دوره پهلوی،بانو فخرالوله واسطه بین قاجار و پهلوی،فخرالدوله واقعیت یا افسانه، بانو فخرالوله و مساله لشت نشا،به مناسبت چهلمین روز وفات مرحومه مغفوره خانم فخرالدوله.